ماكان اريا پارسا

۵۵ بازديد

ماكان اريا پارسا

اعلام

بيوگرافي افراد موفق پر از درس است. افرادي كه زندگي نامه خود را مي نويسند معمولاً داستاني براي گفتن دارند كه نشان دهنده سختي و رنجي است كه در زندگي خود متحمل شده اند.

 

دانستن اينكه چگونه افراد موفق و كارآفرينان بزرگ با بحران هاي زندگي كنار مي آيند و چگونه در حرفه خود پيشرفت مي كنند مفيد خواهد بود.

 

اين افراد مي توانند بازرگان، نويسندگان، هنرمندان، شاعران، سياستمداران، نظاميان، بازيگران، وكلا، مخترعان، دانشمندان، مهندسان، پزشكان، پرستاران، معلمان يا هر حرفه ديگري باشند كه ممكن است به آن فكر كنيد.

اكنون كه تخصص خاصي را به عنوان حرفه خود داريد، مي توانيد رزومه متخصصان رشته خود را مطالعه كنيد، ببينيد چگونه پيشرفت مي كنند و از اين «الگو» درس بگيريد.

 

به ياد داشته باشيد كه هر كسي در زندگي خود اهدافي دارد. اگر بتوانيد افرادي را پيدا كنيد كه اهدافشان در زندگي با اهداف شما مطابقت دارد، مي توانيد ببينيد كه آيا حركت به سمت آن اهداف زندگي شما را بهبود مي بخشد يا خير.

سختي ديروز كارآفرين امروز است...!

 

دانستن اينكه چگونه افراد موفق و كارآفرينان بزرگ با بحران هاي زندگي كنار مي آيند و چگونه در حرفه خود پيشرفت مي كنند مفيد خواهد بود.آنها مي گويند هيچ ميانبري براي موفقيت وجود ندارد. اما راه رسيدن به خواسته ها، آرزوها و روياها را مي توان كوتاه و تسهيل كرد. چگونه

داشتن سبك و الهام از زندگينامه افراد بزرگ و موفق.

 

 

 

من ماكان آريا پارسا  كارافرين ايراني هستم. در اين مقاله مي خواهم رازهاي كوتاهي از زندگي شخصي و حرفه اي خود را به شما بگويم. از آنجايي كه ممكن است با دانستن اين نكات بتوانيد مثال بزنيد، مي بينيد كه كارآفرينان هم مشكلي نداشته اند و اگر همين مسير را دنبال كنيد مي توانيد به موفقيت هاي بزرگي دست پيدا كنيد.

 

راز اول: روياها و آرزوهايي كه از بچگي همراهم بودند...!

 

من در يك خانواده ثروتمند متولد نشدم. خانواده من خيلي معمولي بودند. پدرم در ارتش خدمت مي كرد و مادرم معلم بود. ما استاندارد زندگي متوسطي داشتيم. اما مي‌خواستم كارهاي بزرگ‌تري انجام دهم و به فردي تأثيرگذار تبديل شوم.

از كار ساختماني گرفته تا فروش كتاب و از تدريس تا فروش در شركت هاي مختلف، كارهاي مختلفي را تجربه كردم و كم كم به مرحله بلوغ نسبي رسيدم.

 

در دوران تحصيل، تدريس را كه هميشه به آن علاقه داشتم، به صورت نيمه وقت دنبال مي كردم و علاوه بر شهريه دانشگاه، هزينه هاي روزانه ام را نيز تامين مي كردم.

 

اما ايده هاي بزرگ هميشه در ذهنم بود.. راضي به چنين زندگي اي نبودم. اگرچه درآمدم مناسب بود، اما چيزي كه هميشه ذهنم را آزار مي داد اين بود:

 

"شما بايد كارهاي بزرگتر انجام دهيد...!" "شما ماموريت مهم تري در زندگي داريد!"

 

راز سوم: يك نقطه عطف بزرگ در زندگي دانشجويي...!

يك روز در محوطه دانشگاه، مردي را ديدم كه به دنبال آدرس انجمن مهندسي صنايع بود. صحبت كرديم ديدم مي خواهد براي دانش آموزان كلاس بگذارد. او به دنبال كسي بود كه بتواند كلاس هايش را پر كند. به او پيشنهاد دادم كه اگر بتوانم برايش تبليغ كنم و دانشجو جذب كنم، درصدي از درآمدش را بگيرم. او قبول مي كند. با تبليغاتي كه بين كلاس هايم مي گذاشتم ظرفيت كلاسش را در فواصل زماني كوتاه پر مي كردم.

 

 

اين اولين معضل زندگي من بود.

 

يك انسان معمولي بودن يا اينكه بتوانيد تاثير بيشتري در اين دنيا داشته باشيد.

 

در واقع، يكي از باورهايي كه هميشه داشته ام اين بوده است:

 

"من يا عالي هستم، يا هيچ نيستم"!

 

اين شروع يك فلسفه وجودي براي من بود. سعي كردم ابتدا تجربه كسب كنم و چندين شغل مختلف را امتحان كنم.

مشاوره رايگان طراحي سايت

 

 من از فرصتي كه او در خانه داشت استفاده كردم و اتفاقاً در طول همكاري طولاني مدتم با اين شخص آنقدر پول خوبي به دست آوردم كه در طول چند ماه به اندازه "بدون سوناتا" پول جمع كردم. رقمي نزديك به 36 ميليون تومان سال پيش...

 

انگيزه كارآفريني در من شكل گرفت و ديگر به كارمند بودن فكر نمي كردم!

 

راز چهارم: وقتي شكستگي ها جلوي چشمم سبز مي شوند...

 

اگر بخواهم يك راز بزرگ براي يك زندگي موفق را به شما بگويم، اين است:

 

"شكست نه تنها انسان هاي بزرگ را متوقف مي كند، بلكه به آنها انگيزه مي دهد و آنها را به موفقيت مي رساند. اگر و فقط اگر ياد بگيرند فرصت ها را در ميان بحران ها تشخيص دهند...!

 

راز دوم: مشاغل متفاوت و متفاوتي كه زندگي كردم...

 

شما يك سازمان را پس از نقطه اوج قبلي اجاره كرده ايد. ده ها استاد و صدها دانشجو در مؤسسه من تحصيل مي كردند. اما ناگهان به دلايل مختلف موسسه ام تعطيل شد و اين اولين شكست بزرگ زندگي من بود. اگر در آن زمان نااميد شده بودم، به موقعيت فعلي خود نمي رسيدم. اما من بلافاصله به دنبال جايگزيني گشتم. من با يك موسسه آموزشي بزرگ مذاكره كردم و به آنها پيشنهاد دادم كه دپارتمان آموزشي خودم را تشكيل دهند و او پذيرفته شد. خيلي زود با سيستمي كه راه اندازي كردم، خوشبختانه سبك زندگي و كارم شكل گرفت و درآمد بالايي كسب كردم.

 

 

من از قدرت متقاعدسازي و فروش خود شگفت زده شدم!

 

من هم بعد از اين اتفاق اعتماد به نفس بالايي پيدا كردم و متوجه شدم كه مهارت و استعداد خوبي در فروش، ترغيب ديگران و بازاريابي دارم!

 

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.